Bluedays

روزهای گرفته

Bluedays

روزهای گرفته

یک سال دیگر هم گذشت

کنار پنجره ایستاده ام. باران می آید. پنجره را باز می کنم، هوا پر از بوی بهار می شود. از همین الان دلم برای زمستان تنگ شده. باران تند می شود. نگاهم به ساختمان روبرویی می افتد که دو نفر از کارگرهای ساختمان نیمه کاره دست از کار کشیده و به من خیره شده اند. پنجره را می بندم و پرده ها را می کشم. امروز آخرین روز بیست و دو سالگی ام بود. فردا ساعت چهار بعد از ظهر بیست و سه ساله می شوم. ناراحتی ام به خاطر بالا رفتن سنم نیست، نه، از آن سنخ دخترها نیستم، فقط فکر می کنم یک سال دیگر هم گذشت، آیا در این یک سال خوشبخت بوده ام؟ چقدر برای رسیدن به اهدافم تلاش کرده ام؟ بهار از خدا سعادت می خواستم، تابستان و پاییز هزاران بار برنامه ریزی می کردم. زمستان؟ درگیر شک و تردید بودم. سال به پایان رسید، خدا، اهداف، برنامه ریزی و آینده زندگی ام را ترک کردند. دیگر به آن ها فکر نمی کنم. نمی دانم زندگی ام در سال آینده بدون آن ها چگونه خواهد گذشت ولی فکر می کنم به این سقوط که چه زود بود و چرا به اینجا رسیدم. دیگر احساس غم نمی کنم، شادی و نشاط ام را دوباره به دست آورده ام هرچند که مردمک چشمانم خالی شده ولی بدون آن ها هم زیست خواهم کرد.

 


پ.ن. امروز روز خوبی بود. رفتیم سینما فیلم "گشت ارشاد" رو دیدیم که توش یک جمله ی قصار داشت که حتما باید اینجا ذکر کنم: «پرچم دشمن شورت ماست!»


پ.ن2. با تشکر از کاتیا، فاطمه و مهتاب عزیزم که برام جشن تولد گرفتن. ممنون دخترا


پ ن3. توضیحات بیش تر در وبلاگ مهتاب



نظرات 13 + ارسال نظر
مهتاب چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:31 http://nimrokhe-mahtab.blogfa.com/

به به!!خواهش میشه!

کاتیا چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:38

به به
عجب عکس ِ خوشمزه ای...
میگم توی سال ِ جدید باید فککرای جدید کرد .
چه برسه به تو که تولدت هم اول ِ سال ِ جدیده...


قابیل نداشت .
هابیل داشت .

ظاهرا فقط عکسش خشمزه ست چون شما که کیک نخوردی!

ولی خیلی بده که تو نوروزه، پارسال و پیرارسال، هم خودم هم بقیه تولدم یادشون رفت!

فاطمه پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:34

خواهش می کنم پسرا! ماریاتونا تولدت مبارک!
هی ماریاتونا تو سال جدید به شادی فکر کن. به اسمت. این که چه جوری می شه شاد بود. بعدشم نتایجت رو به من بگو استفاده کنم! آها... به بازگشت خدا به زندگی ت هم فک کن! جدی گفتم. خدا هم بد چیزی نیست ها!

چرا این شکلکا بوس ندارن؟!

شاد بودن خیلی سخت نیست فقط باید از وابستگی ها رها شد، من که نمی تونم شما چطور؟!!!
.
شکلک بوس واسه چی می خوای پسرم؟ آخرین باری که منو بوس کردی کی بود؟ تاریخم زیاد خوب نیست، باز جغرافی یه چیزی!

endsight پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:01 http://endsight.persianblog.ir

تولدت مبارک:*

حس قشنگی همیشه برای من تو روز تولد هست...
یه روزیه که فقط برای خودِ آدمه و حسشم برای خودته...

برای زندگیت مرز نساز...
برای آدما مرز بذار ولی زندگیتو محدود به چیزی و یا نبودن چیزی نکن...


چقدر خوشحال شدم فهمیدم هم سنیم... من البته چن ماه بزرگترم...

ممنون

راستش من خیلی روز تولدم رو دوست ندارم. تو این روز بیشتر از همیشه به گذشته و آینده فکر میکنم و... و خوبی و بدی احساسم به میزان موفقیت هام ربط داره.

چه جالب! پس دخترک برفی ٍ زمستانی هم همسنِ منه!

دلقک پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:29

تولدت...
مبارک

نهال جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:03 http://fazmetr.blogsky.com


منم یه ماه پیش همین حدودا تولدت شدم ... هیش کس نه واسم جشن گرفت نه آدمای زیادی یادشون بود ...فقط هر کسی میفهمیدم تولدمه زرتی درخاست شیرینی میکرد !
چقدر اون روز پیاده شدم خدا میدونه ...
اما اونا میخندیدن ...خوب بود ،اینش خوب بود ...

مبارک باشه ....اگر نرسیدی خوشبخت باشی وقت هس هنو !

راستش این اولین سال بود که تولدم همونجوری بود که می خواستم. پارسال مامان و بابام به عنوان سورپرایز منو بردن پارک جمشیده و کلک چال با کفشای ده سانتی که راه صافم نمی تونستم برم!
.
امیدوارم اون روز برسه... مرسی

مهتاب جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:08 http://nimrokhe-mahtab.blogfa.com/

ببین .. نظرت در مورد قالب جدیدم چیه آیا؟؟

طیبه شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:52

شرمندم که انقدر دیر رسیدم
و نتونستم مثل کسی که صمیمانه دوستت دارم به وقت تبریک بگم، نمیدونم.. راستش سال سختی بوده حتماً..
خیلی از تلخی ِ روزهایی که گذشت و هدفت محقق نشد رو می‌فهمم.. چون خودم درگیر این شرایطم.. فقط میتونم مث همیشه به دعاهایی که نمیدونم کجا میره اکتفا کنم!


خوش ب حالت
دلم میخواست گشت ارشاد و ببینم اما توقیف شد: (((

رفیق.. تولدت مبارک
امیدوارم بهترین روزهای زندگیت رو از امسال به بعد تجربه کنی..

مرسی عزیزم. البته من هنوز فلسفه ی تبریک گفتن رو نمی فهمم! ورود به این دنیا! که اصلا هم به آدم خوش نمی گذره. البته در زیبا بودنش شکی نیست ولی زیبایی به تنهایی کافی نیست.

گشت ارشاد واقعا قشنگ بود. توقیف شد؟!!!

طیبه شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:55

این آدرس و بهش سر بزن
مطمئنم خوشت میاد و مشتریش میشی
پروفایلشو بخون به همراه ِ تمام لینکایی که توی پروفایل داده
صبر و استقامت و آرامشش منو دیوونه کرده!
خیلی خیلی آدم صبور و محکمی ِ
شاید اگه این چیزا رو بیشتر ببینم
بتونم به خودم امیدی رو تلقین کنم که خیلیا ندارنش..

http://bahmankarimi.blogfa.com/

الان میرم.

فاطمه شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:56

به فرمولت شک دارم. قانعم کن.
جدی ام.
می خام بوست کنم خب. یادته نیازهای عاطفی یک و دو رو؟ فک کنم از اون وخت به بعد همو درست نبوسیدیم!

چهار حقیقت شریف، دست پخت جناب بودا:
جهان پر از رنجه و این رنج ها به دلیل وابستگی های ماست اگر از وابستگی ها رها شدی به نیروانه یا خاموشی خواهی رسید. مثال: اگر یه مادر خودش رو از وابستگی به فرزندش رها کنه، در صورت مرگ اون فرزند رنج نخواهد کشید. و خیلی مثال ها و استدلال های بیشتر
مبحث طولانی ایه...
.
یادمه ولی اون موقع هم منو نبوسیدی! حواست باشه خلاصه.

الهه شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:17 http://www.ozgur2.blogfa.com

23سالگی خوبی داشته باشی و نکو...
خیلی ها انتظار خیلی کارها را از من ندارند
اما نه تنها برای خواندت آمده بودم بلکه تمام پست های وبلاگت را هم خواندم ...
موفق باشی ماتریونا.

کاملا غافلگیر شدم! هم دفعه ی قبل هم الان. باید اعتراف کنم که دربارتون تجدید نظر کردم، اصلا فکر نمی کردم، تمام پست ها؟!
.
ممنون...

ماه دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:58 http://tokhodemani.blogsky.com

ماتریونای عزیزم با همه ی اینها بهارت ، تولدت و نو شدنت را از خدا با بهترین ها و بهترین ها می خواهم ... تازه می فهمم آرامش هم مثل سلامتی نعمت ست ... از خدا برایت آرامش خواهم نازنین

آرامش واقعا نعمت بزرگیه، مخصوصا آرامش درون... ممنونم عزیزم...

کاما سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:21 http://derowgar.blogsky.com

تو هم مثل من
درست عین خودم
نمی دانم چرا تو را همیشه با خودم اشتباه می گیرم
نکند تو در من حلول کردی؟
و یا من در تو هبوط
.........
عزیز من وبلاگ جالبی داری پر از حرف های دل.
خوشحال میشم بیشتر از اینها در خدمتت باشم و از مصاحبتت متلذذ بشم.

چقدر قشنگ بود!...
.
مرسی، من هم همینطور.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد